گروتسک
به خاطر دارم مدتی پیش از برادرم پرسیدم:«از بین فلاسفه با کدام یک هم ذات پنداری می کنی؟» پاسخ داد:«کامو»، امروز متوجه شدم به طرز شگفتی، با «سیوران» هم ذات پنداری می کنم.
امروز به صورت کاملا اتفاقی از یاد بردم که «هنر شفاف اندیشیدن» را همراه خود به آزمایشگاه ببرم ( بله، از سری کتاب های خودیاری محسوب می شود اما حقیقتا کتاب خوبی است:) بخش های کوچکی دارد که در زمان های کوتاه هم می توانید آن ها را بخوانید)، به همین دلیل مجددا «بر قله های ناامیدی» را خواندم، بخش «ناامیدی و گروتسک» ( عجیب است؛ همین قدر میان خودیاری-خودتخریبی در نوسان هستم!)
برش زیر از همان بخش است:
«باید این لحظه ها را، همچون بی شماری و پایان ناپذیری رنج، پشت سر گذاشته باشید تا به درک تصویری روشن از گروتسک دیدن خود در آیینه برسید. این تصویر فرسودگی تمام و کمال است. صورتکی منقبض با رنگ باختگی اغواگر و اهریمنی کسی که پرتگاه های مهیب و تاریک را پشت سر گذاشته است. مگر نه این که این چهره ی گروتسک ناامیدی چون پرتگاه است؟»
اما گروتسک چیست؟ اگرچه گروتسک تاریخچه و معنی زیادی دارد اما در ساده ترین شکل (که البته مقصود متن را نیز تامین می کند) در ادبیات و هنر به مخلوق و اثری گفته می شود با ویژگی های مرموز و عجیب و غریب. مسخ شده و زشت است اما در شما احساس انزجار به همراه همدردی، غم و ترحم به وجود می آورد. حال آن که monster تنها انزجار شما را برخواهد انگیخت. آن چه مرا متاثر کرد نمونه ی درخشان آن در ادبیات، یعنی «گوژپشت نتردام» است. فکر می کنم هر آبژه ای که ترحم ما را برانگیزد، تمثیلی گروتسک وار از نازیبایی و ضعف است. شاید حال گروتسک دیدن خود در آیینه را بهتر درک کنیم.
پی نوشت: طراحی زیر با نام «کوازیمودو» در حال نجات اسمرالدا اثر Aime de Lemud است.