یادداشت های شخصی

مگر آدمی چیست جز شوق هایش؟

یادداشت های شخصی

مگر آدمی چیست جز شوق هایش؟

خوانده ها، نوشته ها و احساسات ما برای معدود افرادی مهم خواهد بود چه بسا برای هیچکس جز خودمان، از این رو نوعی از خودانتشاری در این وبلاگ صورت خواهد گرفت که ناشی از نوعی احساس نیاز است، نه بیشتر و نه کمتر.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

شاعرانگی

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۳۴ ق.ظ

شاعرانگی نوعی بازآفرینی است. بازآفرینی به کمال رسیده ی حادثه ای مهم، دست کم مهم برای هویت یک انسان. حوادث مهم در زیست انسانی در عین ماهیت عامی و همه گیرشان، به صورتی کاملا شخصی حس می شوند و حوادث شخصی به مرکز ثقل شکل گیری هویت تبدیل خواهند شد. حال تصور کنید قالب به کمال رسیده ی ابراز مرکز ثقل یک هویت را! آدمی عاشق شکوه است، شعر شکوهمندترین نوع ادبی است. از بزرگ ترین حسرت های زندگانیم شاید این بوده است که شاعر نبوده ام و پیش از آن که خاطره ی عزیز زیبایی ها در ذهنم نخ نما شود، نتوانسته ام آن ها را به شعر تبدیل کنم! وه که این مردمان به چه میزان عشقشان زیباست، انزجارشان زیباست. آدمی باید بیافریند، برای بار نخست یا بازآفرینی کند، اما به کمال! دوست دارم اگر چیزی درحواسم آن قدر مطبوع بوده که در لحظه، محبتش وجودم را تسخیر کرده، بازآفرینی شود تا بتواند تا ابد بماند. اگر زیربنای هویت ما زنده بماند، یحتمل، چندان اهمیتی ندارد که چه بر سر این کالبد رنجورمان خواهد آمد. بازآفرینی آن هم به غایت کمال (آن گونه که شعر است)، می تواند مهلک هم باشد زیرا کمال از حدی به بعد، اغراق را خواهد طلبید و زان پس چه چیز یارای آن را دارد که با بازآفرینش خیره کننده ی یک مفهوم مبارزه کند؟ شاعرانگی چون مرهم است، لیکن گاه به شوکران می نماید. زیباتر نمایاندن زیبایی ها پیشه ی شاعرانگی است لیکن این مفهوم عزیز از پس زیبا نمایاندن کژی ها و دیوانگی ها نیز برخواهد آمد. با این حال، آدمی ترجیح می دهد دیوانه خو باشد و دست به شوکران ببرد.

:پی نوشت: این برش، از شعری اثر «علی اسدالهی»، مصداقی به جا از شاعرانگی است

زبانه می‌کشی و می‌پرسی:
ما را چه رفته است؟
می‌بوسمَت: بخوابیم و بُگذَریم!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۲۲
شکیلا رفیعی

نظرات (۳)

شعر گفتن برای ترسیم کمال صورتی از امید هست و البته بیانی از معنا اما 

آیا معنا به ما امید میده یا امید هست که باعث شکل گیری معنا میشه ؟

پاسخ:
یحتمل این پنداره ی معناست که به ما نه تنها امید بلکه جسارت میده و شعر قالبی برای بیان خود پنداره و حالات ناشی از اونه. ترجیحم بر این بود که به جای واژه ی «معنا»ی صرف از «پنداره» استفاده کنم چون در مختصات مکانی-زمانی-ذهنی خاصی، شاعر (یا فرد دچار شاعرانگی)، یک محور معنایی خاص رو «فرض میکنه»، مثل یک پیرنگ :)

من امید رو برخواسته از اگزیستانسیالیسم و کمال طلبی رو برخواسته از ایده آل گرایی میدونم و اسم نقطه‌ی برخورد این دوتا مفهموم رو زندگی گذاشتم ولی هنوز نتونستم نقطه‌ی اوج به قول شما پنداره‌ی خلق شده رو پیدا کنم،نقطه‌ی اوج شاعرانگی فلسفی یا شاعرانگی احساسی ؟

پاسخ:
بله بسیار جالبه، کرکگارد هم به عنوان پدر اگزستانسیالیسم، شاید بخش های بسیار عزیز از زندگیش رو قربانی ایمانش به عنوان یک مفهوم انتزاعی کرد :) (اگر چه نمیدونم چقدر با ایده آل گرایی افلاطونی میتونسته همسو باشه). فکر می کنم همین پویایی ناشی از تلاقی دانسته هامون، معنا رو به یک "پنداره" تبدیل می کنه؛ آن چه که امروز معنا میده شاید فردا معنایی نداشته باشه.
فلسفه هم در نوع خودش یک موضع گیری و احساس به جهانه، شاعرانگی "ذاتا" احساسیه و تمامی مولفه هاش هم گویای همینه، اما افراد در شاعرانگی معنا یا پنداره ی معنایی خاصی رو برای خودشون تعریف می کنن و غالبا تا مدتی فلسفه شون هم تحت تاثیر همون معناست؛ بنابراین شاعرانگی میتونه منجر به یک فلسفه هم بشه.

شما سخن از تغییر به میان آوردین اما غالبا معنا رو با نوعی ثبات همراه میدونند بزرگان پس معنای که خلق میشه به عنوان یک پندار شاید لزوما باید ثابت بمونه و اگر تغییر کنه دیگه معنا بهش نمیشه گفت 

پاسخ:
نمیشه کاملا بر سر این موضوع توافق داشت، اندیشمندانی مثل نیچه، سارتر و امثالهم بودن که ابتدا معنا رو در چیزی پیدا کردن و بعد در چیز دیگه ای، چهارچوب های فکری متفاوت مفاهیم کاملا متفاوتی رو میتونن معنادار تلقی کنن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی