نگاهش کرد، در واپسین لحظه:
«جوانی و زیبا، با گونه هایی سرخ چون شکوفه ی گیلاس و چشمانی که با اندوه هنوز هم می درخشند. تنت چون نارنجستان است، زنده؛ از این روست که بوی زندگی می دهی.»
نگاهش کرد، در واپسین لحظه:
«جوانی و زیبا، با گونه هایی سرخ چون شکوفه ی گیلاس و چشمانی که با اندوه هنوز هم می درخشند. تنت چون نارنجستان است، زنده؛ از این روست که بوی زندگی می دهی.»