معمولا نگارش هر متنی در توضیح این که «من کیستم؟» عقیم است، یحتمل مبهم ترین توضیح این خواهد بود که هر تمامیت و زیستی آنقدر یگانه است که شخص ثالثی به او شبیه نباشد در عین آن که آنقدر شبیه سایرین است که خرواری از علایق و تجربیات مشترک با دیگران داشته باشد. در نوجوانی هنر و ادبیات را چنان امری مقدس می ستودم، لیکن با علاقه ای رو به افول، حال هر دو به مثابه ی مجراهایی برای یافت تخدیر و تسکین در زندگی روزمره درآمده اند. احساسم بر این است که دورنمایی که افراد برای خویشتن ترسیم می کنند شاید راهکاری به منظور شرح «کیستی» باشد اگرچه که متفاوت با تجربه ی «بودن» آن هاست، اما دورنمای من متزلزل و در حال تغییر است، از این رو با آزمون و خطا به دنبال روش خاصی برای دستیابی به معنایی کاملا شخصی برای زندگی هستم.